نامه ی پانزدهم -نامه ي مادري به خدا)2/12/91
بنام خداوند بخشنده مهربان
خدايا من نمیدانم روزی ام در كجاست،و آن را تنها بر پايه گمانهايى كه بر خاطرم مى گذرد
میجويم، و ازاينرو در جستجوى آن شهرها را زير پا میگذارم،پس در آنچه كه خواهان آنم همچون
حيرتزدگانم،نمیدانم آيا در دشت است يا در كوه؟در زمين است يا در آسمان؟در خشكى است يا
در دريا؟نمیدانم به دست كيست؟و از جانب چه كسى است؟ولى به يقين میدانم كه
دانش آن نزد تو و اسباب آن به دست توست و تويى كه آن را با لطف خويش تقسيم
میكنى و با رحمت خود براى آن سبب فراهم می سازى،خدايا،پس بر محمد و خاندان او
درود فرست و بارپروردگارا،روزى خود را بر من گسترده ساز وبه دست آوردنش را برايم آسان
نما و جاى دريافتش را نزديك قرار ده و با طلب آنچه برايم در آن روزى مقدر نكردهاى به
زحمتم ميفكن،چه تو از آزردن من بینيازى و من به رحمتت نيازمندم،پس بر محمد و خاندان او
درود فرست،و با لطف و فضل خويش بر بندهات كرم نما،تو صاحب بخشش بزرگ هستى.(ترجمه