عقد دريايي ماعقد دريايي ما، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه سن داره
پيوند آسموني ماپيوند آسموني ما، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره
 مامان فاطمه مامان فاطمه ، تا این لحظه: 41 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره
محسن مامان فاطمهمحسن مامان فاطمه، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

سه نفر و نصفی

نامه ی بیست و ششم - لحظه ی دیدار نزدیک است

1392/3/20 15:00
204 بازدید
اشتراک گذاری

بسم الله الذی هو مدبر الامور

سلام پسرکم

خوبی؟ تو هم بیقراری مثل من یا نه ؟

امروز اول ماه شعبان هست  8 ماه و بیست روزه (37 هفته و 4 روز)که در منی

عزیزم دیروز سیزدهمین باری بود که پیش دکترم رفتم

اگه چکاپ قبل بارداری رو حساب نکنم 12 مرتبه به خاطر تو رفتم

اصلا باورم نمیشه وقتی برای چکاپ رفته بودم باباییت رو راضی کردم تا تموم شدن درسم صبر کنیم برای

اومدنت اما تدبیر و برنامه ریزی دست ما نیست خدا خواست که بیایی

خلاصه  دیروز آخرین باری که تو دلمی پیش دکتر رفتیم

نامه ی بستریم رو داد

ان شا الله پنج شنبه 23 خرداد(8 ماه 23 روز /38 هفته و یک روز) 4 شعبان مصادف با ولادت آقای ادب و وفا

حضرت ابالفضل العباس ع میایی پیشم

به حق  حضرت فاطمه س ، خانم ام البنین و دریای سخاوت  ان شا الله تو هم بتونی حامی و پشتیبان امام زمانت (عج)باشی

منو دیوونه کردی یا ابالفضل

از همه دوستان التماس دعا دارم

یا علی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

فاطمه سادات مامان یگانه زهرا
20 خرداد 92 13:43
انشالله به سلامتی زایمان کنی ونی نی رو صحیح و سالم بغل بگیری...مواظب خودت باش التماس دعای زیاد
راستی بعد زایمانت اینجارو یادت نره!سر فرصت عکس نی نی رو بذار ما هم ببینیمش


سلامت باشی خانمی همچنین برای شما
مامان نفس طلایی
20 خرداد 92 14:33
سلام عزیزم وای چه عالی ... انشالله به سلامتی و دل خوش...
خیلی التماس دعا دارم ها خواهرم ... من رو هم خیلی دعا کن خیلی محتاجم ...........
اصلا هم نگران نباش پسرت هم نام برادر اربابمون حسین(ع) و اربابمون ابالفضل العباس (ع) است ... پس حتما هواشو دارن ...
مراقب خودت باش ...
راستی اتیه بیمارستان خیلی خوبیه ...
التماس دعا

ان شا الله قسمت خودت بشه خانم گل

حباب......................................................
25 خرداد 92 11:50
سلام عزیزم ...من از وب مامان مهنا با شما آشنا شدم .....به وب دوستا سر میزدم که اسم وبت واسم جالب بودد......خوشحال میشم بهم سر یزنی و اجازه بدی خاطرات شیرینت رو بخونم